جای پای لب های آبی

ساخت وبلاگ

 

جای پای لب های آبی...
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 70 تاريخ : جمعه 30 فروردين 1398 ساعت: 21:54

هر چیزی که تورو میکشه، تورو قوی تر میکنه...

جای پای لب های آبی...
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 69 تاريخ : جمعه 30 فروردين 1398 ساعت: 21:54

چشمانش مقابل چشمانم بود... نفس كه ميكشيد، گرماي بازدمش را احساس ميكردم...من او را دوست داشتم... هر روز فكر كردم به او كه گفته بود "اُردي بهشت" مى آيد! چشمانش مقابل چشمانم بود... نفس كه ميكشيد، گرماي ه جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 12:42

دو روزه مدام دارم به شطرنج فکر میکنم...سربازها توی شطرنج با پایین ترین مقام، از همه بخصوص از شاه و وزیر دفاع میکنن.همیشه سرباز اولین حرکت رو انجام میدهسرباز خودشو فدا میکنهجلو میره،و بقیه، پشت سرباز ه جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 12:42

امروز داشتم فکر میکردمبه اینکه با این وضعیت دستم و آسیبی که دیدم، توی این شرایط که سخت میتونم تایپ انجام بدم، آیا نوشتن ارزش داره؟!نوشتن به کنار...واسه کسی مینویسم که ارزش داره؟!!!بیخیالامروز میخوام چ جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 12:42

اين دو سه روزه تونستم يه سري تعادل ها ايجاد كنم: اين مدت كه دستم و گردنم اينجوري شده و نميتونم طرح بكشم، اولش برباد رفته رو از اول ديدم. نميدونم بار چندم بود، ولي بر خلاف هميشه فقط يه چيز رو مهم ميديد جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 12:42

متاسفانه هیچوقت دلم نمیاد اینجا رو پاک کنماولین بار سال ۸۹ اینجا رو ساختم۱۰ مهر ۸۹ بود...بدون فاصله ماندم!بیخیالمهم اینه که دوباره برگشتمو اون حس پوچی که حاصل از پاک کردن اینجا و وبلاگ جدید که حالا دیگه به اونم وابسته شدم،بوجود اومده بود، از بین رفتو من برگشتم... نوشته شده در جمعه ششم بهمن ۱۳۹۶ساعت 16:59 توسط The Blue| جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 10:04

آدرس وبلاگ جدید:

http://bastaniyakhi.mihanblog.com/

 

شاید همیشه توی هر دو وبلاگ پست بذارم

نمیدونم

فقط میدونم که با اینجا کلی خاطره دارم!!!

شب خوش

نوشته شده در جمعه پانزدهم دی ۱۳۹۶ساعت 18:53 توسط آبی|

جای پای لب های آبی...
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 14:02

انگشت های تو هنوز هم نقاشند چشمانت...   یادت هست؟؟   مداد آبی پررنگی بود    دستت را گرفتم و آنقدر آسمان کشیدم که چیزی از تو نماند   جز ته مدادی که همین روزها مرا در خیابان میبیند   و نقاشی های صورتم را خط خطی میکند   آسمان صاف بود   باران کشیدی راه راه...   باران راه راه بود و به زندان کشیده شد   حالا ته مداد برای خودش نقاشی شده   که روی تمام دیوارها   عکس خدا را میکشد... نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۶ساعت 15:21 توسط آبی| جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 14:02

آدما گاهی وقتا بی احساس تر از این چیزی میشن که به نظر میان آدما قلبت رو میشکنن و تورو انکار میکنن جوری انکارت میکنن که انگار همیشه درگیر یه عشق یک طرفه بودی نه یه رابطه ی دو طرفه ای که از اول وجود داشته آدما انقدر راحت تبدیل به کس دیگه ای میشن که آدم فکر میکنه کسی که مقابلشه کلا یه آدم دیگه س آدما لبخند نمیزنن فقط اخم میکنن، دروغ میگن و همه ی وجودت رو انکار میکنن نه تنها احساسی که داشتن رو، بلکه اینکه حتی باهات صحبت کردن رو هم انکار میکنن و من چقدر عاشقانه کسی رو دوست داشتم که منو انکار کرد من در حال رزرو کافه تهرون بودم تا واسش یه تولد دو نفره ی غافلگیر کننده بگیرم، من در حال خرید یک عالمه کاکتوس بودم که اونجا از قبل روی میز رزرو شده بچینم و همه ی اون کاکتوس ها مال اون باشه، من در حال خرید هدیه هایی بودم که اونجا از قبل روی میز کافه بذارمش و وقتی میبرمش اونجا حسابی غافلگیر بشه و اون خیلی راحت وقتی که در حال انجام این کارا بودم گفت خداحافظ خدافظ... و کاکتوس ها رو یادگاری نگه داشتم به کاکتوس ها لبخند زدم و چند قطره اشک از چشمام اومد آدمایی که دوسشون دارم مارو بازی میدن... آدما قلب ما رو میشکنن آدما یه جور انکار میکنن که انگار تا الان طرفشون رو نمیشناختن آدما اسمشون مسلمون هست ولی یاد نگرفتن که دروغ نگن اونم دروغ به اون بزرگی... آدما خاطرات بد میسازن، قلب ها رو میشکنن و همه چیزو انکا جای پای لب های آبی...ادامه مطلب
ما را در سایت جای پای لب های آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bastaniyakhio بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 16:36